باشد که از من و تو بماند به یادگار
تنگِ غروبِ جمعه و اشعارِ انتظار
حسرت به دل نمیرم الهی که دیدنت
شد آرزوی اول و آخر به روزگار
اللهم عجل لولیک الفرج
باشد که از من و تو بماند به یادگار
تنگِ غروبِ جمعه و اشعارِ انتظار
حسرت به دل نمیرم الهی که دیدنت
شد آرزوی اول و آخر به روزگار
اللهم عجل لولیک الفرج
دستم غروبِ جمعه دوباره تو را نوشت
لب بغض کرد و اسمِ تو را با دعا نوشت
"یابن الحسن" به صفحه قلبم نوشتم و
دستی کنارِ اسمِ قشنگت "بیا" نوشت
اللهم عجل لولیک الفرج
مرا رها کنی از دست میروم...گاهی
اسیرِ غفلت و بیراهه میشوم...گاهی
شبیهِ گم شده طفلی در این دیارِ غریب
غروبِ جمعه به سمتِ تو میدوم...گاهی
اللهم عجل لولیک الفرج
محال میشود این آرزوی تکراری
ظهور و جمعه و چشمانِ خیس و بیداری
ندارم هیچ امیدی به حال و روزِ خودم
دلم خوش است که شاید تو دوستم داری
اللهم عجل لولیک الفرج
از شانه تو کاش که سر در بیاورم
در آسمانِ چشمِ تو پر در بیاورم
از این دلی که بی خبر است از حضورِ تو
باید غروبِ جمعه خبر در بیاورم
اللهم عجل لولیک الفرج