باز آمده است جمعه و دلتنگی و غروب
غم را بگیر از دلِ ما کاشف الکروب
ما را خیالِ وصلِ تو کرده است سر به راه
حالِ بدِ مرا به نگاهی نما تو خوب
اللهم عجل لولیک الفرج
باز آمده است جمعه و دلتنگی و غروب
غم را بگیر از دلِ ما کاشف الکروب
ما را خیالِ وصلِ تو کرده است سر به راه
حالِ بدِ مرا به نگاهی نما تو خوب
اللهم عجل لولیک الفرج
باز هم قاصدک بی خبر آمد جمعه
مثلِ هر هفته دل آشفته تر آمد جمعه
کاشکی یک خبری از تو می آمد اما
بی گلِ روی تو آقا به سر آمد جمعه
اللهم عجل لولیک الفرج
هر جمعه با خیالِ تو دل پر شراره تر
در ماهِ غصه داریِ تو غم دوباره تر
با گریه گفت خواهرِ مَحمِل نشین : حسین
از پیرهن شده بدنت پاره پاره تر
اللهم عجل لولیک الفرج
غروبِ جمعه شد و انتظار یادِ من آمد
دوباره غربتِ آن تک سوار یادِ من آمد
بیا و روضه بخوان از غروبِ عاشورا
سرِ بریده ای و نیزه دار یادِ من آمد
اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه ی ماهِ محرّم که غم انگیزتر است
دلِ من از غمِ هجرانِ تو لبریزتر است
جمعه و ماهِ محرّم ، غم و اندوهِ فراق
فصلِ پاییزِ من امسال چه پاییزتر است
اللهم عجل لولیک الفرج