غروبِ جمعه شد و انتظار یادِ من آمد
دوباره غربتِ آن تک سوار یادِ من آمد
بیا و روضه بخوان از غروبِ عاشورا
سرِ بریده ای و نیزه دار یادِ من آمد
اللهم عجل لولیک الفرج
غروبِ جمعه شد و انتظار یادِ من آمد
دوباره غربتِ آن تک سوار یادِ من آمد
بیا و روضه بخوان از غروبِ عاشورا
سرِ بریده ای و نیزه دار یادِ من آمد
اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه ی ماهِ محرّم که غم انگیزتر است
دلِ من از غمِ هجرانِ تو لبریزتر است
جمعه و ماهِ محرّم ، غم و اندوهِ فراق
فصلِ پاییزِ من امسال چه پاییزتر است
اللهم عجل لولیک الفرج
در فراقت اشک باید از بصر جاری کنم
روز و شب باید تو را از جان و دل یاری کنم
میرسد ماهِ عزای جدِّ عطشانت حسین
کاشکی من حُرّ شوم تا بهرِ تو کاری کنم
اللهم عجل لولیک الفرج
غروب ِ جمعه قلم گریه می کند انگار
افق شَوَد پر غم ، گریه می کند انگار
دوباره یار ِ سفر کرده روضه می خواند
به یاد ِ اهل ِ حرم گریه می کند انگار
اللهم عجل لولیک الفرج
از غم ِ هجران ِ یاری قامت ِ یاری شکست
حرمت ِ حق پیش ِ چشم ِ اهل ِ بازاری شکست
گریه ی ما را کنار ِ گریه ی تو می خرند
باز بغض ِ جمعه های بی تو تکراری شکست
اللهم عجل لولیک الفرج