من و ندیدنِ روی شما خدا نکند
از آستانِ تو من را جدا، خدا نکند
غروبِ جمعه دلش مرده هر که با حسرت
به یادِ حضرتِ مهدی خدا خدا نکند
اللهم عجل لولیک الفرج
من و ندیدنِ روی شما خدا نکند
از آستانِ تو من را جدا، خدا نکند
غروبِ جمعه دلش مرده هر که با حسرت
به یادِ حضرتِ مهدی خدا خدا نکند
اللهم عجل لولیک الفرج
بر روی دلم نامِ تو را فاش نوشتم
من از سرِ خود زیر قدم هاش نوشتم
"آن جمعه بیاید که از افسوس نخوانیم"
در اولِ این جمله خود "کاش" نوشتم
اللهم عجل لولیک الفرج
اگر چه زن ولی مردانه جنگید
برای حفظِ دین جانانه جنگید
علی شمع است و زهرا گل ولیکن
برای شمع چون پروانه جنگید...
اللهم عجل لولیک الفرج
آقا به خانه ی دلِ ما هم سری بزن
گاهی از آشیانه ی ما هم دری بزن
آقا تکان بده دلِ ما را و روی آن
جای گناه نقشِ خوشِ دیگری بزن
اللهم عجل لولیک الفرج
خجالت میکشم از این همه بی آبرویی ها
شدم گم بینِ تزویر و ریا و در دورویی ها
نمیدانم که تا کِی منتظر هستم گلِ زهرا
چه حسرت ها که پنهان گشته در بی آرزویی ها
اللهم عجل لولیک الفرج