چادرِ مادرِ سادات به خون رنگ شده است
آینه خورده ترک خون به دلِ سنگ شده است
شد عجین با غمِ مادر غمِ دوریِ شما
عصرِ جمعه ست برای تو دلم تنگ شده است
اللهم عجل لولیک الفرج
چادرِ مادرِ سادات به خون رنگ شده است
آینه خورده ترک خون به دلِ سنگ شده است
شد عجین با غمِ مادر غمِ دوریِ شما
عصرِ جمعه ست برای تو دلم تنگ شده است
اللهم عجل لولیک الفرج
آقا درست ! من بدِ بد، خوبِ خوب، تو
در این دلم امیدِ خودت را بکوب تو
این جمعه ها که لحظه به لحظه پر از غم است
تنها یکی است در نظرم هر غروب: تو
اللهم عجل لولیک الفرج
درد است اگر به ناکسان رو زده ایم
غیر از تو اگر به این و آن رو زده ایم
باران که می آید به زمین یادِ توییم
با یادِ شما به آسمان رو زده ایم
اللهم عجل لولیک الفرج
چشمم که نیست لایقِ دیدارِ روی تو
پایم که نیست مردِ رسیدن به کوی تو
این جمعه هم شبیه همه جمعه ها گذشت
تنگِ غروب مانده به دل آرزوی تو ...
اللهم عجل لولیک الفرج
ما به ظاهر زنده ایم اما به باطن مرده ایم
زخم هایی را که خوردیم از جهالت خورده ایم
عمر دارد می رود ما همچنان در غفلتیم ...
جمعه های بی تو بودن را چرا نشمرده ایم؟
اللهم عجل لولیک الفرج