میشمارم هفته را در اشتیاقِ جمعه ها
میشوم زندانیِ غم در اتاقِ جمعه ها
باز هنگامِ غروب آتش می افتد در دلم
کی به پایان می رسد دردِ فراقِ جمعه ها
اللهم عجل لولیک الفرج
میشمارم هفته را در اشتیاقِ جمعه ها
میشوم زندانیِ غم در اتاقِ جمعه ها
باز هنگامِ غروب آتش می افتد در دلم
کی به پایان می رسد دردِ فراقِ جمعه ها
اللهم عجل لولیک الفرج
از دردِ تنهایی خود سر در گریبان میکنم
ای غائب از دیده تو را در سینه مهمان میکنم
این روزها در شهرِ ما عشقت شده دیوانگی
هر عصرِ جمعه یادِ تو در جمعِ یاران میکنم
اللهم عجل لولیک الفرج
مثلِ تو در عزای پدر غرقِ ماتمیم
ما جمعه ها همیشه هم آغوش با غمیم
شرمنده ایم بعدِ هزار و دویست سال
از بهرِ یاری تو عزیزِ خدا کمیم
اللهم عجل لولیک الفرج
غروبِ جمعه ی پاییز ، غم دو چندان تر
جهان بدونِ حضورت دوباره زندان تر
به دست های تو دنیا فقط شَوَد آباد
که بی ظهورِ تو دنیا خراب و ویران تر
اللهم عجل لولیک الفرج
زیباترین اذنِ دخولِ هر حرم اشک است
حرفِ دلم بینِ دو چشمانِ ترم اشک است
ای پا به پای اربعینی کِی تو می آیی؟
تنگِ غروبِ جمعه تنها یاورم اشک است
اللهم عجل لولیک الفرج